سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

فاطمیه و غروب نخلستان...

 

لحظات به کندی می گذرند..

غروب خورشید در نخلستان بسی زیبا و دل انگیز بود..

اشعه های خورشید خونرنگ، همچو خون یاران سفر کرده از لابلای نخلها به درون سنگرها سرک میکشیدند...

شب که فرا رسید هر کس بدنبال سنگری بود. سنگری جهت راز و نیاز .

جهت از خود جدا شدن..

.سنگری کوچک اما به وسعت دریا.

.قصه امشب فرق میکند امشب شب شهادت بانوست...

امشب سنگر نشینان کوچه دوست، در کوچه های مدینه قدم می زنند..

مدینه..

.آه مدینه...

کوچه...

در....

دیوار...

میدانم که هیچ کس را توانایی عبور از این کوچه نیست

میدانم که کسی را توانایی عبور از این کوچه و سنگر نیست...

در سنگر بیاد کوچه اشک ریختن تماشاییست..

در سنگر از در و دیوار گفتن..

.در سنگر دنبال نشانه ای گشتن...

در سنگر و در سکوت شب ناله کردن...

در سنگر به مهمانی یار رفتن...

و از سنگر به دیدار یار شتافتن..

آه همه سنگر نشینان تشنه یار بودن..

راز و نیاز در سنگر و نخلستان و کوچه همه قطعه ای از کربلا بودند که ملائک را به وجد می آوردند..

اگر در این کوچه پای بگزاری می بینی که مناجات کننده با معبود غرق در مناجات حال و هوای دیگری دارد

و آنان قبول شدگان درگاه الهی بودند...