منای دوست....
سالها پیش عازم سفری معنوی شدند .
همسفران کوله بار خویش را با اشتیاق بستند .
لباس احرامشان رنگ خاک بود .
قبل از رفتن به سرزمین عشق و دلدادگی باید محرم می شدند.
دو کوهه. حسینه همت. همان مسجد شجره.
همان دعای کمیل که لبیک الهم لک لبیک حاجیان سرزمین عشق و دلدادگی بود.
طوافشان محورهای عملیاتی و نمازشان در مقام ابراهیم بود .
سعی شان بین خاکریز و کانال .
چه صفایی داشت شتابان رفتن بسوی معبر .
إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ .
در سعی بین خاکریز و کانال خیلی ها تقصیر کردند .
خشاب ها را پر کردند تا به شیطان سنگ بزنند . آنان شیطان درون خود را کشته بودند .
در سیاهی شب تیرهایشان را سمت شیطان شلیک کردن و در سپیده به صحرای شلمچه رسیدند .
عجب محشری بود .شلمچه .
آنان در منا قربانی شدند. صحرای فکه صحرای شلمچه همان قربانگاه عشاق حسین(ع) بود .
همان حسینی که حج را نیمه تمام گذارده و بسوی معبود خویش رهسپار شد .
حاجیان همسفر کاروان حسینی شدند.و ذکرشان یا حسین(ع) بود.
و اینک یکی دل در عرفات نهاد دیگری در خاکریز.
در منای دوست جان دادن خوش است.
غرق خون در سجده افتادن خوش است .
دادن سر بر سر پیمان دوست .
خون چکان بر نیزه ایستادن خوش است..