سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

خسته ام خسته....

 

خسته ام ...خسته ...

خسته از تمام سایه ها 

خسته از قدمهای بی رمق  

خسته از تمام غروبهای غمزده   

غروبهای ویرانگر  

خسته شدم از این دنیای مرده  

کاش زودتر برسم  

به ابدیت 

کاش زودتر به انتهای این راه خسته کننده برسم  

خسته ام  خسته   

خسته از نرسیدنها 

خسته از پای پیاده رفتنها 

خسته از نفسهای حبس شده    

خسته ام از نگاه های حسرت کشیده  

خسته از دعاهای استجابت نشده   .

خسته ام از فصلهای رنگارنگ  

فصل های پی در پی و تکراری 

خسته از یکنواختی  

خسته از بی ثمری 

خسته از .....

خسته ام  خسته

از حسرت کشیدنها 

از غبطه خوردنها  

خسته از جا ماندن 

ماندن در میان  انبوهی از نا ملایمات 

ماندن و خون دل خوردن 

ماندن و لب گزیدن 

ماندن و بی سنگ صبور ماندن 

ماندن و حجمه های دوران گذشته  

ماندن و هجوم ویرانگر خاطرات  

ماندن و بغض فروخورده

ماندن و  دیدن و دم نزدن  

ماندن و دیدن و زجر کشیدن 

ماندن و دیدن و... 

خسته ام خسته 

خسته از راه باقی مانده  ...