سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

خاطرات ویران کننده...

غروب همیشه برایم تداعی خاطرات نه چندان دور است 

خاطرات ویران کننده 

چگونه می توان خاطرات با شما بودن را به فراموشی سپرد   

خاطرات همیشه فراموش شدنی نیستند 

هیهات   هیهات که فراموش شوید 

سالهای زیادی گذشت و من از خاطرات دور شدم 

زمانه دورمان کرده

اما هر غروب خاطرات تازه می شوند 

رد پای خاطرات با شما بودن هنوز در ساحل زیبای اروند می درخشند 


یاد غروبهای سرد و زمستانی اروند 

روزهای گرم کنار اروند

آرام آرام شب فرامیرسد خاطرات شبانگاه  

خاطرات نیمه شب ها 

هنوز هم مرور خاطرات آن شبها تسلای دل جامانده ام است

دلی غمین و غریب  

در میان شما بودن غریبی نمی شناسد  

هنوز هم امیدوارم 

امید دوباره دیدن شما 

امید در کنار هم بودن 

غروب که می شود خاطرات یکی یکی به سراغم میایند

آن انسانها

آن زمین و آن فضا دیگر تکرار نخواهند شد  و این دردی بر آلامم می افزاید 

صبوری خواهم کرد صبوری 

پل بهانه بود  شما از زمان عبور کردید  

زمان 

شبها وقتی در ایوان خاطراتم کز میکنم پشت پنجره انتظار اشک می ریزم  

شب همیشه مهربان است 

شب سنگ صبور من است 

شب مرا از کوره راه ها نجات میدهد


می دانم 

می دانم که هستید تا دلتنگیهایم را با شما قسمت کنم 

صادقانه بگویم .

خاطرات فراموش نمی شوند 

گذر زمان هم نمیتواند خاطرات را از سینه بیرون کند .

هنوز امید وارم

امیدوار.