کلبه = سنگر کانال خاکریز
کاش در کلبه محقر خود می ماندم تا شعرهای عاشقانه بگویم
هرجا رفتم هرجا قدم نهادم باز به خود برگشتم
نمی دانم تا بحال تجربه کرده اید یا نه؟
وقتی که تنهایی به سراغتان می آید دوست دارید تا اوج خواستن پر بکشید.
کاش تنها بودم در کلبه حقیرانه و شاعرانه
کاش شعر می سرودم
کاش برگه های سفیدی باقی نمی ماند
کاش در آن کلبه سبز و خرم عاشقانه هایم را می سرودم
کاش احساسم را پناه می دادم.
اینک همه چیز را مثل یک احساس بی پایان
جزیره به جزیره
دریا به دریا
بیابان به بیابان
بیان می کنم
چقدر سخت است که حس سرودن داشته باشی و نتوانی در نجوای شبانه بیان کنی
کاش دوباره با طلوع و غروب خورشید همنوا شوم
کاش رو به آسمان شده و غربت خویش را فریاد زنم
خدای من کاش آن زمان تمام نمیشد .
کاش