آخرین پست امروز...
آقا کریم رو خیلی دوست داشتم.اون موقع که در کوچه ای تنگ به کودکیم پرداخته بودم. نمیدانستم که آن کوچه کوچه ای بزرگ است .آقا کریم هر روز از آن بزرگترین کوچه دنیا عبور میکرد و من با خود میگفتم که چه مرد مهربانیست. کریم با بزرگترها هم خوب و مهربان بود.پدرم هم کریم را دوست داشت.الان هم گه گاهی پدرم حال و هوای کریم بسرش میزند.او میگوید کریم واقعا کریم بود..حالا من معنای کریم را بهتر می فهمم.آن موقع ها نمیدانستم کریم چیست و کریم کیست..حالا که میدانم کریم کیست و کریم چیست، پدرم میگوید کریم زود از میان ما رفت و من تفکر میکنم که چگونه میتوان از کریم نوشت.چگونه میتوان از کریم گفت.فکر میکنم که کریم چه واژه خوبیست.فکر میکنم که کرامت به خرج دادن چه سخت شده است..بنظرم میرسد که از کریم و کرامت نوشتن چه سخت است. سخت است که خودت را از پس فکر کردن به مفهومی مانند کرامت انسانی تهی ببینی. سخت است که با خودت روبرو شوی.حالا با خودم فکر میکنم که ما جماعت امروزی در بعضی چیزها از خودمان هم خجالت میکشیم و شرمنده هستیم. خجالت میکشیم از کرامتمان حرف بزنیم و یا بنویسیم.به خودم عرض میکنم .که ما جماعت امروزی کرامت را در قواره خود نمیبینیم.زمانی معنای کریم کرامت بود ..آخ کریم .کریم بزرگترها را هم میدید برایشان کوچکی میکرد ..به کسی نمی گویم کریم جان .به کسی نمیگویم که عده ای منتظرن تا از تو بگو.یم و خلاف آن را بگویند.. کریم جان فکر میکنم ما ملتی کریم بودیم اما کرامتمان را گم کرده ایم..کریم جان سریع موضع میگیرند خیلی که مرد باشند میگویند گذشته ها گذشته.آنها نمی دانند که خیلی از چیزها هست که در هیچ آمار و ارقامی نمی گنجد. با هیچ معیاری جور در نمی آید آنها نمی دانند که میشود گوشه ای نشست و فکر کرد و از خود پرسید که چرا کرامتمان را گم کرده ایم .چرا کریم و کرامتمان را گم کرده ایم. باری میتوان گفت گم کردن با نداشتن فرق دارد.گم کرده را میتوان جستجو کرد و دوباره یافت .اما نداشته را نمیشود کاری کرد .کریم که باشیم دیگران از کلام ما در امان هستند .کریم که باشیم.کریم میشویم .کریم که شدیم دیگران را آزار نمیدهیم.کریم که باشیم .هوای نقسمان از خودمان جلوتر نمیرود.کریم که باشیم حرمت نگه میداریم. حالا بیایید با خودمان روراست باشیم .کریم باشیم. کریم...پ ن .نمیدونم والا .هر چی دوستان برداشت کنن همون..