آرام گریه کن...
قصد کرده ای بروی؟ پسرم تاج سرم با رفتنت شانه هایم لرزید.
بدنم لرزید
.اما .
.نگاه به آیینه گر چه سخت است اما می نگرم..بخدا آیینه هم می لرزد..
غنچه ناز چمنم ، گل باغ تنم ، باز گو علت خواندن غزلت را...
از همان روز که از کوچه غم برگشتم ، تا بدین لحظه از غربت و غم شانه هایم می لرزد..
آنقدر لرزه به شانه هایم افتاد که گویی پیرهنم میلرزد.
.پسرم تا به امروز کوه بودم و نمیلرزید بدنم ..اما وقتی خبرت را شنیدم میلرزم.
.ای دل غم دیده پوشیده گریه کن.
.در کنجی خلوت آهسته گریه کن..
.بی صدا گریه کن..
.عطر پسر شهیدم پیچیده در فضا آتش بگیر ای دل..
.ای دل تفتیده..
.دل قوی دار مادر...
.پسرت همراه غنچه های گلستان چیده شد..
.مادرم اکنون که سوز دل به تو آرامش بخشید..
مثل مادرانی که خندیدند گریه کن..
.تا اشک چشمان تو خشک نشده از پشت پنجره غربت گریه کن..
.در عزای فرزندت بی صدا گریه کن..
.آرام گریه کن..
.ساکت گریه کن..
.بغض فرو ده...
دل قوی دار