سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

خبری در راه است....

 

خبر آوردند...

خبر پرواز پرستویی دیگر...

خبری از پرستوی عاشق..

.و باز هم خبر شهادت رزمنده ای کوچه و خیابان را سیاه پوش و عزادارمی کند..

.و باز هم جای بوسه شهیدی بر جام شهادت نقش می بندد

.هر وقت صدای قرآن از کوچه بلند می شد.نوید دهنده رجعت پسری بسوی مادر بود..

.رجعتی خونین و پر و بال شکسته...

.مادری که خوابها برای پسرش دیده بود..

.اما این آخرین خواب مادر ناگفتنی بود..

شهید...

تو از کدامین دشت به قله رسیدی.

.دشتی که در پی عبور تو در آن شقایقها روییده اند..

تو از ستیغ کدامین بلندا پر گشودی..

.دیگر دشتها و قله ها شاهد پرواز نیستند...

و دلخوش به داشتن خاطرات تو ..

.پرواز تو یادآور رشادتها و حماسه هاست..

.از دشتها گفتم ...

از قله ها گفتم.

.دشتی که اثر تو بر آنها ماندگار شد و این ماندگاری جاوید خواهد ماند..

.اکنون که سالها از عروج و پروازت می گذرد....

هنوز باور ندارم که این تو بودی که رفتی....

و یا آن تو بودی که آمدی...

حال ما مانده ایم ..

.با حسرت...

حال درمانده ام..

.نمی دانم ..

.برای ما رفتی..

.یا برای ما آمدی..

..