حدیث غم....
حدیث غم می سرایم در فراق یاران سفر کرده...
می سوزم ..
.می سوزم و می سوزم...
.از جدایی شکوه دارم.
.وقتی به سفر شما می اندیشم.اظهار شوق و عشق دارم.
آیا حبیب به ما هم مینگرد؟..
.به خاک میافتم و زاری میکنم.بی اختیار زبانم به التماس و دعا باز میشود.
نمی دانم تمناست یا زاریست...
التماس است یا تسبیح؟
هان ای یاران سفرکرده.بگشایید رازهای نهفته خود را بر من.
دعا کنید از این خلاء خارج شوم.
دعا کنید ادامه دهنده و پیرو راهتان باشم.
دعا کنید بر من مسکین درمانده و جامانده..
مگر غیر از این است که مقصد شما اعلاء بود؟
و مسیر بسی زیبا.؟....
.مگر نه اینکه رسیدن به وصال آرزوی دیرینه بود؟
مگر نه اینکه باید به جایگاه شما غبطه خورد؟...
می سوزم
می سوزم و می سوزم.......