سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

طلوعی دیگر........

غروب ها یکی یکی میایند و می روند و من هنوز طلوع را ندیده ام.

طلوعی که رنگ هایش با تمام رنگها متفاوت است.

طلوعی که با رنگ هایش مرا به رنگین کمان زندگی امیدوار کنند.

طلوعی که از خواب غفلت بیدارم کند .

طلوعی که به هر جا پر بکشد گلستان می شود .

طلوعی که یاس دلم را شکوفا کند و یاس دلم را نابود کند.

طلوعی که مثل پروانه بدورش بگردم .

طلوعی که در رویایی ترین شب عمرم فرا می رسد.

طلوعی که محرم رازم باشد و طلوعی که آغاز یک شب بی دغدغه باشد.

طلوعی که با دستهای مهربانی آشنا شوم.

طلوعی که جای خود را به شبهای بی کسی بدهد.

اینک بروی شاخه دلتنگی هایم نشسته ام و به امید طلوعی خاص منتظرم نیم نگاهی به برگها و نیم نگاهی به تنه درخت آرزو .

امیدم اینست که لحظه ای صدا بزند.

مثال شاعران نبودم که شعر بگویم در شبهای تنهایی و غم .

ستارگان را یکی یکی شماره می کنم به امید صبحی که خورشید طلوع کند و من از خسته گی هایم رها شوم

.