وادی عشق........
پرستو باز آمد.... پرش خیس لبش سرخ....
از کجا آمده ای پرستو؟...رقص کنان سر در گم.. پی چی می گردی؟..
نمی دید مرا...منکه در حسرت سالها و یک جمله زعشق منتظرت بودم...
پس چرا حرف نداری؟.... پرستو حرف بزن ..
تو که آنجا بودی راستش را بگو .. هیچ سراغی از ما نگرفت؟..
حرف بزن تا که ببینم چه شد.....
چه شد که به زیر آب رفت شهر رویایی چشمانم...
پرستو من هنوز منتظرم ...
چه بیایی چه نیایی...
پرستو بیایی دو چشمانم را فدای بالهایت میکنم ..
نیایی که انتظار مرا کور خواهد کرد ..
پرستو پر زد و رفت ...
بالهایش خیس ..لبش سرخ ..
حرفهایم نا تمام ...
و او مایوس ...
پرستو میدانست که در وادی عشق حرف زدن ممنوع است ....