شب بغض و شب باران....
شب بود و سکوت و نجوای یا رب.
شب بود و نجوای یاران.
پرچمی سرخ ماند و ردپای شیران .
یک سرنوشت.
ته مانده های مین و پوکه های فشنگ درون دشت.
کوچ پرستوهای بی بازگشت.
بغض ماند و پاییز دل.
یک آسمان پرنده بود و یک سرزمین.
دلها به وسعت دریا.
شعر عاشقی بود و تعبیر خوابها.
یک سعادت یک سرنوشت.
یک آسمان پر از تکه های نور.
شب بود .
شبی که هیچ وقت در خاطرم سحر نشد
عطر حضور بود و سنگر.
هوا بود و هوای عاشقی
شوق بود و رفتن .
شب بغض.
و شب باران.
بیابانهای مین بود و آتش و منور.
عشق بود و پرواز.
دلم پشت سنگرها آواره شد.
در آن شب صدایی در آسمان پیچید
که لحظه لحظه انها را به عشق میخواند.