خبر مخابره شد...
زمان .زمان عاشقی .
شعر ،شعر عشق.
قبیله ، قبیله جنون.
مقصد، جزیره مجنون.
شب و سکوت و صدای گلوله.
لحظه، لحظه پرواز.
و اما مادر کاسه آب بدست.
شانه هایش لرزان.
پاهایش استوار و دلش قرص .
شب و گلو و گلوله.
سفر، سفر عشق و آتش و خون.
خبر مخابره شد.
پر زد به سمت معشوق.
سنگر گریه کرد.
کاسه از دست مادر افتاد.
غنچه یاس پرپر شد .
مادر به زمین نشست.
ابرها هم با مادر گریه می کنند.