سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

غوغای شب...

 

شب در دلم غوغاست...


چشمانم پر از اشک و در دلم آه....

و چشمان دشت خیره به ماه...

تنهاتر از سکوتم...

با لبی تب آلوده و مضطرب...

با چشمانی بر خون نشسته....

در این سوی پنجره ،دلم شعله میکشد....

صحرای دلم در سیاهی شب فرو تپید....

بغض منتظر یک اشاره بود...

و چشمان طوفان زده و منتظرم...

شکوه گویان دریایی از اشک شد....

و آن سوی پنجره ، تقدیر و سرنوشت....

لطافت باد بهار....

طراوت طلوع عشق. لبریز از شکوفه لبخند است...

و این سوی پنجره...


آهنگ سینه سوز و دستهای خالی..

هوای دلم ابریست و باد پرپر میوزد...

نگاهم در سینه آسمان میسوزد...

اشک نیست. خون دل است که ز حسرت چکیده....

دلم محمل نشین صحراست...

شرح حال نپرس از من خسته دل....

دردی به سینه دارم.....

شرح غم و درد و افسوس میگویم....

زهر فراق را نوشیده ام.

بر دوش میکشم علم حسرت را...

داغ فراق گر چه دلم را میگدازد...

اما ندایی میگوید .

آرام باش .

اندکی صبر ...

سحر نزدیک است ....