غصه نخور مادر...
سلام مادرم .
اگر عزیزت رفت خاطراتش هنوز هست ...
وقتی بیاد او و با او هستی میدانم که قطرات اشک گوشه چشمانت را نمناک میکند.
در خوابهایت دستان او را میگیبری و می بری به باغ آرزو ها..
باغی پر از شکوفه های بهاری که جویبار آن عاشقانه بر گونه هایت بوسه میزند ...
اگر گوشه دلت نوشتی که آرام و آسوده ای ...
اگر کنج تنهاییت نوشتی که شوق دیدار داری..
مادرم آرام و آسوده باش با هم اشک می ریزیم ..
صبحگاهان وقتی پنجره را باز میکنی . گنجشکها برایت آواز میخوانند
آنها میدانند که کی و کجا باید بیایند .
نه بخاطر دانه هایی که برایشان می ریزی ..
آن پرندگان به دل شکسته تو پناه می آورند ..
دلهای شکسته بهترین و امنترین ماوای آنهاست ..
غصه نخور مادر
.یک روز هم پرنده تو باز میگردد..
و لب پنجره انتظار مینشید و برایت آواز سر میدهد..
مادرم .
پنجره را نبند شاید پرستوی شکسته بالت زیر باران بیاید ..
شاید آنجایی که تو نگاه میکنی جای نشستن پرستویت باشد .
مادرم تا بازگشت مرغان مهاجر و خونین بال به همین قاب عکس قانع باش ..