مکتبی تنگ و تاریک ...
تاریکی شب ...
من بودم و سنگر و یک آسمان پر از ستاره ...
سنگر بود و تاریکی و نخلستان ...
گودال کوچکی با چند گونی ..
پر از رمز و راز ...
پر از حرف ...
سنگر جان پناه نبود روح پناه بود ..
شبها غوغا می شد ....
بوی خاکش ...
تکیه بر گونیها ..
اشکها و راز و نیاز ...
سنگر ماوا
سنگر کلاس درس
مکتب انتظار ..
درون سنگر میشد توشه راه اندوخته کرد ..
سنگر سکوت ...
سکوتی خیس و نمناک ...
پر از عشق ...
سنگر تنهایی عمیق و ژرف ...
سنگر میعادگاه ...
سنگر و قطرات اشک ....
سنگر محراب ...
سنگر و عمیقترین نگاه ...
سنگر و بغض چندین ساله ..
.دیگر ان شبها تکرار نمی شود ...
شبهای تنهایی
و شبهای انتظار ......