یادگار شبهای دلتنگیم..
زمانی که قلبم گنچایش غم را ندارد .
زمانی که نمی توانم اشکهایم را در چشمان همیشه منتظرم نگاه دارم ..
وقتی که بغض های فرو خورده ام پی در پی میشکنند ..
وقتی حسرت ، بیش از صبر می شود
وقتی طاقت و تحمل به انتها میرسد .
زمانی است که به تو نیاز پیدا می کنم ..
سری به صندوقچه خاطرات ..
پلاک و چفیه ..
نامه های آن سالها .
چفیه دانه دانه اشکهایم را پاک میکند
میبویمش
با ریزش هر اشک غمهایم را بر می دارد ..
تک تک بغضهایم را رها میکنم ..
غصه را بیرون می کنم
میشکنم ..
درد و رنج را می شکنم..
چفیه .وقتی اشکهایم را پاک می کنی بجایش سبکی می نشانی .
خدایا کی خوابهایم تعبیر می شود ..
کی دعاهای متمنایم مستجاب می شود ...
بوی چفیه درد را تسکین می دهد ..
بوی چفیه خاکریز را بیاد می آورد .
شبهای نخلستان را .
چفیه یادگار شبهای دلتنگیم ...