* صبر تا کی؟...*
در خیالم زندگی میکنم ..
در رویاها...
هر شب به آسمان فکر می کنم..
به آسمانی سبز ..
می نشینم بر کشتی آرزو ..
دستی بر آب ...
می زنم دل به دریا ...
دریای امید ...
می کشم دستی بر موج ...
نمی دانم شاید این امواج..
امواج دنیا ...
این تپش ها ..
تپش های دل ...
نشانه حسرتی ماندگار است ...
می دانم که این دل ...
دل عاشق ..
از آسمان دور است ...
دور ...
شاید این رویای من روزی محقق شود .
شاید ..
کاش با خبر شوم ..
کاش لحظه ای بر دل گذر کند...
زنده ام زنده به عشق .
چشمان گریانم سالهاست که منتظر است ..
منتظر است تا معنای عشق را بفهمد ...
شبانگاه اشکهای زیادی ریختم
یاد یاران مرهمی است بر زخم دلم ..
طاقت ندارم ...
صبر تا کی؟..