بوی خون و خاک و اشک
در جاده های تنهایی به دنبال نشانی از تو می گردم .
در بیابانهای خالی از سکنه بدنبال ردی از تو می گردم .
نگاهت انگار منتظر است
منتظر خبری یا منتظر نشانی
این انتظاز همانند لبخندیست که در بدرقه مسافرت می زدی
این بیابان با انتظار تو جان می گیرد شاید آنجاست ...
عزیزترین کست
گاهی براحتی لبخندی شیرین بر لبانت جاری می کنی و گاهی نا امیدی و انتظار چهره ات را مضطرب می کند
اینجا کجاست که قلبها را می شکند .
اینجا کجاست که چشمها را نمناک میکند
اینجا کجاست که بغض ها را رها میکند
اینجا غمبارترین صحنه انتظار است
انتظار مادری برای یافتن خبری از فرزند ا
ینجا نشانه های از کوچ پرستو های عاشق یافت می شود .
اینجا محل اوج است .
محل خلق زیباترین صحنه های عالم .
صحنه وصال صحنه رسیدن عاشق به معشوق .
به تو که نزدیک میشوم صدای هق هق امانم را می برد
بارانی میشوم .
با هر آه تو گریه های من هم هویدا میشوند .
واژه های نمناکت بیابان را نمناک کرد .
سالها پیش در این بیابان بوی خون بود و خاک
اما اکنون فقط بوی اشک و خاک
بوی انتظار و بغض .
بوی امید .
بوی گریه و بوی غم .
هنوز هم انتظار
انتظاری که بیابان را خسته کرده .