سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

شبگردم...

   می خوانم ...

شبگردم ..

کمی باقیست از شب .. 

شب موجهایش را به ساحل قلبم کوبید ..

قلبم سوسوی فانوسی است که منتظر است .

منتظری کهنه کار.

ای شب

ای شب سیاه و تیره مگر نمی بینی که بارها تسبیح دلم را به انتها رساندم

و باز دوباره ..

هان ای یاران در دل شب فریاد سکوتم را می شنوید؟

فصل فصل خشک سالیست

فصل بی برگی و انتظار و برهوت  .

به مانند دل من نیست هنوز

سوسویی از پنچره انتظار می بینم

شب را به امید نور سپری می کنم 

شاید

شاید فردایی عمیقتر و بزرگتر فرا رسید