رقص در شلمچه ...
بخدا قسم بدنیا ندهم خاک شلمچه را
اگر روزی باز هم گذرم به جاودانه های عشق برسد نمیخرم هیچ گوهری را جز خاک شلمچه
آنجا سرزمین عشق است سرزمین خورشید ...
با خود توشه ای برمیدارم
مستانه آمده ام به این گذر
اگر روزی شکوفه های خاطراتم بشکفد
از شلمچه میگویم
از بهار خاطرات ترنم میکنم
ریختن اشک دیده همراه با باران رحمت الهی بروی خاک شلمچه آرزوست
آنجا جلوه های ماندگار همچو پروانه ها گرد شمع نمایان است
اگر روزی به شلمچه بروم واژه ها را با خود نمی برم
شلمچه خود واژه دلدادگیست
واژه عاشق
عشق در شلمچه معنا میشود
اگر روزی به شلمچه بازگردم میدان رقص را خالی نمی کنم
رقصی که عاشقان را به حریم کبریایی رهنمون کرد .
در شلمچه رقص شمشیر با سرنیزه بود
لباس مجلسیان چفیه بود
و بال پرواز افلاکیان پوتینهای خاکی بود .
آه شلمچه