دعا کنید پدرم شهید بشه...
تو یه دانشگاه مراسم تجلیل از شهدابود بنده رو دعوت کرده بودن برای سخنرانی.پس از پایان مراسم خیلی عجله داشتم باید جای دیگه ای هم میرفتم که دیدم
بیرون سالن دختر خانمی محجبه و بسیار متین.جلومو گرفت و گفت حاج آقا عرضی دارم.منم که عجله داشتم گفتم فقط کوتاه و مختصر بگید.اشک تو چشماش جمع شده بود و گفت:
حاج آقا دعا کنید پدرم شهید بشه! .خیلی تعجب کردم گفتم دخترم این چه دعایی هست که از من میخاید؟ گفت: آخه میدونید چیه حاجی..پدر من جانباز جنگه .موجیه.
.هر از گاهی موج میگیردش مخصوصا موقعی که تلویزیون از جنگ برنامه ای پخش میکنه و یا ناهنجاریها رو نشون میده..و همین باعث میشه همه ما رو به باد کتک میگیره.
گفتم خوب دخترم اینکه دست خودش نیست بقولی موجیه و بیماره مگه تحت درمان نیست و دارو نمیخوره؟
گفت حاجی مشکل ما این نیست .مشکل ما اینه که هر وقت بعد از این حالت حال پدرم خوب میشه شروع میکنه دست و پای هممونو میبوسه و معذرت خواهی میکنه.
من طاقت ندارم که بابام اینقدر عذاب بکشه و شرمنده ما بشه..السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
دوستان این داستان نیست و واقعیت هست منتها از بردن اسامی ذکر شده در این روایت معذورم..
خدایا ما رو شرمنده این عزیزان نکن و شفای عاجل به اونها عنایت بفرما و صبر و اجر زیادی به خانواده این عزیزان عنایت بفرما.آمین.