سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

یا رب ارحم ضعف بدنی...

 

زمانی که خط آروم بود دور هم جمع میشدیم و صحبت میکردیم .

هرکی یه حرفی میزد یه خاطره ای یه داستانی .

.بعضی اوقات هم به بچه هایی که نوربالا میزدن گیر میدادیم و ازشون میپرسیدیم که شما دوست داری چه جوری شهید بشی....

.مجتبی هم که همیشه خدا یا نماز میخوند یا زیارت عاشورا..میگفت که من دوست دارم موقع نماز خو.ندن یا موقع سجده رفتن شهید بشم.

ما هم شوخی میکردیم میگفتیم زمانی که ما داریم حمله میکنیم و با عراقیها درگیرم .تو سجده بورو..هههههه...

شب جمعه ای برای خوندن دعای کمیل توی سنگر جمع شده بودیم .جاتون خال دعای کمیییلی میخوندیم..

عطر کلام امیر المومنین(ع) رو در تاریکی شب و در ظلمات زیر لب زمزمه می کردیم.

هر کسی در گوشه سنگر یه ماوا گرفته بود و اشک می ریخت..

یه هو آتیش سنگین دشمن همه جا رو ویران کرد .سنگر رفت رو هوا...

اوضاع که آروم شد و گرد و خاک زمین نشست.یه هو نگاهم به مجتبی افتاد هنوز تو سجده بود .

بلافاصله رفتم سراغش باورم نمیشد مجتبی طولانی ترین سجده رو رفته بود.

.سجده ای به بلندای ابدیت ..

.یاد حرفش افتادم که بعضی اوقات که تنها میشدیم میگفت ایستاده مردن زیباست اما در سجده مردن .زیباتر...

محمد جواد نوشت.1: در منای دوست جان دادن خوش است/ غرق خون در سجده افتادن خوش است//

محمد جواد نوشت 2 یا رب ارحم ضعف بدنی.