سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

نقطه صفر مرزی ...

آخرین روزها بود روزهای پر از غم و زجر آور جدایی ..

بوی غم و غصه از منطقه برخاست 

هر طرف که می رفتی آه بود و ناله 

اشک بود و حسرت

از در و دیوار سنگر  از سینه کش خاکریز  آه و شیون به هوا برخاسته بود  

همه سیاه پوش بودند

لحظه ها لحظه های دردناکی بود

باید با تمام زیبایی های خدا ،خداحافظی کرد..

چه دلگیر و حزین می گذشت لحظه ها 

وقتی خبر را گفتند منطقه را دنیایی از غم فرا گرفت

غم جانکاهی که غیر قابل عبورتر از تمام میادین مین بود 

دلها همچون نی های هور العظیم شکست .

همچو نیزاری جوان سوخت 

از پس چشمهای خیس و شانه های لرزان  میشد براحتی غم جانکاه را دید

دید و خواند  

یکی ناله و شیون بی امان  و دیگری گریه های نهان 

پیشانی بند ها جای خود را به چفیه ها داده بودند 

یکی عقده برگلو داشت دیگری دیده بر زمین .

آبهای اروند هم گل آلوده  شده بودند 

همنوا با رزمندگان ،خود را دیوانه وار به در و دیوار ساحل عشق میکوبیدند 

اروند هم عقده دار بود .

خسته و درمانده 

اروند هم اشک در دیدگان داشت 

رشته از هم گسست 

رشته ای که درس بود و ایثار بود و شهادت 

رشته ای که وصل بود و ...

اروند در پی ردیف و قافیه نبود 

اروند دلخوش بود به شهدای گمنامی که  درون خود به امانت دارد 

آه ای اروند 

نقطه وصل لاله ها و شقایقهای عاشق تو بودی 

نقطه صفر مرزی .

اروند

هم قافیه و هم ردیف و هم وزن بودی 

آه اروند دیدی بی سبب به سویی قدم میزدیم؟

دیدی چه خوش خیال از وصل دم میزدیم؟

آه اروند تو وفا کن .

هیچ راهی باقی نمانده 

آه اروند نیست جزیره مجنون اما لیلی باقی است 

اروند ای اروند 

ای رود خروشان 

ای امانت دار مهدی فاطمه (س) 1  

نقش اندوه را بر آبهایت می بندم  تا موعد  

مهدیا ای نازنین 

چشم امید به سوی توست 

بار هجران اگر بستیم  

باری گران اگر بستیم 

دلخوشیم به آمدندت 

مهدیا ای نازنین

چشم امید به سوی توست  

اروند خون بدل مانده تا تو بیایی

بیایی

بیایی .


1. منظور شهدای بجای مانده در اروند هستند .