سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

می نویسم ... می خوانید...

ای کاش میتوانستم با نوشتن حرف دلم را بزنم..

بگویم...

چگونه میشود که درد هجر را تحمل کرد..

واژه واژه و لحظه لحظه را درک کرد..

تمام ان لحظات را دیدم

لمس کردم

اما درک نکردم ..

دیگران هم فقط میشنوند و میخوانند..

وقتی مینویسم ممکن است بگویید چقدر دلنشین بود...

اما واژه هایم دلنشین نیست 

اینها درد حسرت و غبطه هست که سالهاست در سکوتی خیس تحمل میکنم...

تمام زیبایی های عالم را یک جا دیدم ..

اما غریبی می کنم..

به چه گناهی مجازات شدم..

نمی دانم ...

اما اما سالهاست که پشت پنجره انتظار با چشمانی اشکبار می نشینم ..

می نویسم   میخوانید ..

دیدید باز من ماندم و سکوت و بغض همیشگی 

چه کسی درد مرا میداند 

چه کسی گریه های شبانه مرا میبیند و با من همنوا می شود   

چه کسی میتواند همنشین تنهاییم باشد  

میخواهم بخوابم  و وقتی چشم باز میکنم  دوباره آن بیابان را ببینم  که غرق در شقایق شده .

شقایقهای عاشق ...

می دانم که لیاقت ندارم 

با دلتنگی های فراق میسازم 

لحظه های پایانی ماندنم را سپری میکنم  

می نویسم میخوانید 

و باز من میمانم و سکوت و بغض همیشگی..