سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

سوختن و ساختن...

 

با سوختن و ساختن زندگی را سپری می کنم..

تو رفتی و به اوج رسیدی ما ماندیم و با یک دنیا حسرت ..

یک دل پر ز غم...

مثل یک شمع در تاریکی قطره قطره آب میشوم. 

بی آنکه روشنی بخشم...

از حسرت و دلتنگی به نوشتن پناه می برم ...

درد و غم را به آغوش می کشم ...

زخم بغض را به جان می خرم 

اینک تیر خاطرات بر سینه ام نشست 

همراه می شوم با سفیر آن به خاطرات  

 به سنگر به خاکریز .

به نخلستان 

باید مثل تو نخل بود .

استوار و پابرجا ..

و وقتی میروی فقط سرت برود 

اما بدنت استوار باقی بماند تا با دیدنش حسرت سالهای گذشته صد چندان شود .

باید مثل تو بود

نخل  

نخلی بی سر ...