سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

خمپاره که اومد پودر شد ...

بچه اصفهان بود یه ته لهجه ای هم داشت همه گردان دوسش داشتن خیلی با مرام و با معرفت بود . از اون موقع که سمت شهرداری (1) رو بهش داده بودن خیلی به بچه ها رسیدگی میکرد با سلیقه و به موقع و تر و تمیز بود . رعایت انصاف و عدل رو هم میکرد . حقی از کسی ضایع نمیشد همه خوشحال بودیم که بعد مدتها یه شهردار مرتب و منظم و تمیز داریم . . وسطای روز بود نمیدونم دو تا قالب یخ و سه چهارتا دبه ماست از کجا گیر اورده بود تو دیگ بزرگی آبدوغ درست کرده بود و وسط محوطه مقر داد میزد که آی دوغ آی دوغ جا نمونی همه بچه های گردان لیوان و یقلبی بدست صف کشیده بودن و اون هم با یه کاسه دوغ رو تقسیم میکرد که یه هو نامردای عراقی مقر رو گرفتن زیر آتیش اولین سوت خمپاره که اومد همه بچه ها خیز رفتن و خمپاره دومی و سوی هم منفجر شد . همه جا دود بود و خاک . وقتی اوضاع آروم شد بچه ها یکی یکی بلند شدن . اما اثری از شهردار نبود انگار پودر شده بود . تو همین گیر و دار یه دفعه دیدیدم که یه آدم سرتاپا دوغی از تو دیگ بلند شد و کاسه بدست گفت بابا خمپاره بود صف رو چرا بهم میزنید . بیاید نامرده هر کی دوغ نخوره .

 

 

پ ن 1 : منظور از شهردار مسئول غذا و تغذیه ووو بود

پ ن 2 : بازم دوستان با خوندن عنوان گول خوردن ..دی