سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

نماز عشق...

لحظه ها میگذرند ..

 ثانیه ها دقایق ساعتها روزها ماه ها و سالها میگذرند ..

نمیدانم شاید من در گذر سالها، لحظه ها را گم کرده ام ...

شاید من در حوالی آفتاب ، افق را گم کرده ام...

 یاران از فکر من میگذرند و این هنوز امیدی غیر قابل وصف را زنده میکند..

باز هم در گذر لحظه ها شبنم را بر شقایقهای عاشق میشود دید ..

 خدایا دوست دارم بنشینم و به آسمان بی کرانت نگاه کنم...

خدایا دوست دارم در کلبه مهربانیت نماز بخوانم .

.خدایا دوست دارم برای تو نماز عشق بخوانم ...

خدایا دیگر حرفی نخواهم زد .

مهر سکوت بر لبان خشکیده ام  میزنم .

 چاره ای نیست جز نگاه خیره و حسرت بار به قاب عکس یاران ...

اشکها مجالم نمیدهند .

.قابی که میشد بهار را در آن دید دیگر طراوت آن روزها را ندارد .

 خدایا منتظرم، منتظر لحظه ای که عشق در افق تداعی کند..