سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

پرندگان مهاجر...

هر دو با هم اعزام شده بودند..پسر آر پی جی زن بود و پدر کمک آر پی جی زن>>صدای انفجار گلوله های خمپاره و شلیک پی در پی تانکهای دشمن لحظه ای قطع نمی شد...تانکهای دشمن بطرف مواضع نیروهای خودی نشانه گرفته بودند..امیر بطرف مواضع دشمن شلیک می کرد.صدای سفیر گلوله و رگبار دوشکای دشمن مانع گفت و گوی پدر و پسر می شد...پدر مشغول آماده کردن موشک آر پی جی بود که سینه پسرش شکافته شد و تکه هایی از بدن او به صورت پدر پاشیده شد..انگار جگر پدر هم تکه تکه شده بود..بلافاصله پسر را در آغوش خود جای داد....پسر از فرط تشنگی تقاضای آب کرد.هنوز پدر قمقمه آب را به لبهای خشکیده و خون آلود پسر نزدیک نکرده بود که تیری بر پیشانی پدر نشست...پدر و پسر هر دو در آغوش یکدیگر به دیار عاشقان رهسپار شدن

 .پرندگان مهاجر پرواز کردن هر چند شکسته بال و پر بودند.

.آری این پدر و پسر تمام مفهوم عروج و معانی پروازند..