سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

جشن تولد بدون مادر....

    نظر

 

مادرم .ای تاج سرم.44 سال در همچین شبی با مشقات فراوان و با امکانات کم آن زمان مرا زادی 43 جشن و سالروز تولد را گذراندم.اکنون یازدهمیم زادروز هست که بدون تو و در غیاب تو دوستان و اقوام برایم پیامهای تبریک میفرستند .مادرم ای همه کس و همه چیزم.زحمات و درد و رنج زادن و شب بیداریهای تو , .تب کردنها و بیماریهای من و غم و غصه خوردن تو بود..بازیگوشیهای من و ذوق کردن و خنده های از ته دل تو بود..نمنمک بزرگ شدن من و ماشاالله گفتن های تو بود..دعواهای کودکانه من و طرفداریهای تعصبی تو بود...مدرسه رفتن های من و آب بابا یاد گرفتنهای من و تغذیه مدرسه و پول توجیبیهای تو بود .درس نخواندن های منو به مدرسه آمدنهای گهگاه تو بود ..جوانی من و دست بکار شدن و آستین بالا زدنهای تو بود ...جبهه و جنگ من و نگرانیها و اشکهای پشت سر تو بود ..نیامدنهای من و روی دیوار خط کشین های تو بود (در برابر هر یک روز یک خط) ..یادم نمیرود آن روز که برای اولین بار مرا در لباس نظامی دیدی..ذوق من و خنده اشک آلود تو بود ...بدنیا آمدن فرزند من و خنده های تمام ناشدنی تو بود....و بعد از آن رفتن تو و بدیدار یار شتافتن تو و غمهای من بود ..رفتنی که هنوز زخم دل را مرحمی نیافتم .رفتنی که هنوز با اولین حرفهای عاطفی یاد تو میافتم .رفتنی که........آه مادرم .جواهری بودی ..گوهری بودی تمام زحمات و مشکلات مال تو و تبریکها و هدایا مال من؟..مادرم تو چه بودی؟ تو چه کردی؟اکنون با یاد تو و با یاد بودنهای تو جشن 44 سالگی رو میگیرم ..مادرم تولد من و نبودن تو و.......