سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

زنگ تفریح...

دیشب دوباره دلم گرفت ...

بلند شدم رفتم ...

رفتم پیششون ...

خودمو رها کردم...

از خودم فاصله گرفتم..

صداشون کردم...

از ما بین شون قدم زدم....

زیر پاشون نشستم ...

خودشون فهمیدن که خسته ام...

رفته بودم واسه شب نشینی...

پیش رفقای قدیمی..

نم نم بارون شروع شد ...

زنگ اول رو زدن...

چشام خیس شد ...

نشستم کنار یکیشون.. .

کسی رو نداره ....

 نه نه داره اما نمیدونن که اینجا خوابیده...

اول درس گفتم که ببخشید که گناه کردم..

رفیقم ...

رفیق قدیمی... 

زودتر درس رو بگو الان زنگ تفریح میشه...

خودش دید که خسته ام ...

دید که زمین خوردم...

وقتی زنگ خورد   ...

سبک شدم

سبک....