سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

باید غزل خواند ...

 

کلماتم خیس شده اند شاید باران می بارد

این باران به یاد یاران می بارد

پشت پنجره انتظار می نشینم به امید وصال.

امروز گریه ، باران دلتنگیم بود 

 در بستری از سراب به امید آب میگریم.

رد باران رد یاران .

 


وقتی باران اشک از دیدگانم سرازیر میشود تازه می فهمم که دلتنگی برای چه بود.

و اینک آسمان دلم بارانیست همچو آسمان خدا .

امروز دلم سخت هوای یاران کرده

امروز بوی گلهای بهشتی بیشتر از همیشه به مشام می رسد . 

 باید رفت باید زیر باران رفت 

 باید غزل خواند

باید شعر گفت 

باید برای عزیزان خفته آواز خواند

آوازی دلنشن . 

امروز یادمان باشد کا ناز گلها را بکشیم .

گلهایی که سالها پیش پرپر شدند .

گلهایی که در گلستان شهدا آرمیده اند .

بگذارید باران ببارد تا مزار یاران طراوت بگیرد .

بگزارید طراوت گلهای بهاری زیر باران اشک ماندگار باشد ...