سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

هوای دلم ابریست...

هوای دلم ابریست ، شاید منتظر رعدیست تا ببارد 

هر وقت ابرهای سیاه بر دلم سایه میافکنند هوای دلم بارانی می شود

چشمهایم هماهنگ و یکنواخت باران زا میشوند

گویا در رد اشکهایم کلماتی نقش میبندد

در نمناکی گونه هایم واژه ها نهفته اند

این اشکها و این قطرات لحظه های عاشقیم را نجوا می کنند

با فرود هر اشک سمفونی غربت و حسرت به صدا در میاید

باری لحظه های عاشقیم وقتی بارانی می شوند که هوای دلم ابریست

این اشکها بی دلیل جاری نمی شوند

شاید می دانند که دل تحمل حسرت و غربت را ندارد 

بعضی شبها که  باران اشک بی قراریم شدت می گیرید  

هیچ چیز آرامم نمیکند

جز یاد یاران 

وقتی که به دیدگان مشتاق و آسمانیشان می نگرم آرام میگیرم

حسرت در دلم جا خوش کرده 

خدا کند که این آرامش دوام داشته باشد 

این حس امشب بیشر عاشقم کرد 

سراغ لحظه ها میروم

لحظه های پر التهاب و سراسر هیجان 

 لحظه هایی که میشد بشود اما نشد

امشب من می بارم

قطره قطره جان می دهم .

اینک ای یاران سفر کرده با زیباترین عاشقانه ها صدایم کنید

امشب با حسی غریب صدایتان کردم

خلاصه کردم

گه گاهی به سراغ لحظه های با شما بودن می روم

عطر نفسهایتان به مشام میرسد اما دستم به چشمانتان نمیرسد 

 ای عاشقان در سجده عشق شما پیروز شدید و ما ........