پيام
+
مثل اغلب دوستان، من را هم خانواده نمي گذاشتند بروم جبهه. يك بار به قصد رفتن حمام خيلي عادي از خانه خارج شدم – كاري كه همه بچه ها بلد بودند و به اين وسيله ساك حاوي وسايل و لباسهايشان را از خانه خارج مي كردند.

هيئت عزاداران 12امام
93/10/1
محمد جواد س
بعد از چند روز كه در پادگان بوديم رفته بودم حمام گردان. موقع برگشتن گفتم بد نيست يك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفني گفتم: خدا مي داند تازه الان از حمام آمده ام بيرون و تا برگردم خانه، فكر مي كنم چند ماه طول بكشد!
*بنت فاطمه*اظهر
:)
پيام رهايي
بيچاره مادر دلش هزار راه ميرود لبخندي ميزند ولي بيشتر تلخند است تا لبخند... درود بر پدر و مادراني که چنين استوارمرداني ار تربيت کردند.
خادمة الشهدا
خدا رحمت کنه والده ي ِ گراميتونو...