شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مثل اغلب دوستان،‌ من را هم خانواده نمي گذاشتند بروم جبهه. يك بار به قصد رفتن حمام خيلي عادي از خانه خارج شدم – كاري كه همه بچه ها بلد بودند و به اين وسيله ساك حاوي وسايل و لباسهايشان را از خانه خارج مي كردند.
بعد از چند روز كه در پادگان بوديم رفته بودم حمام گردان. موقع برگشتن گفتم بد نيست يك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفني گفتم: خدا مي داند تازه الان از حمام آمده ام بيرون و تا برگردم خانه، فكر مي كنم چند ماه طول بكشد!
بيچاره مادر دلش هزار راه ميرود لبخندي ميزند ولي بيشتر تلخند است تا لبخند... درود بر پدر و مادراني که چنين استوارمرداني ار تربيت کردند.
خدا رحمت کنه والده ي ِ گراميتونو...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top