پيام
+
شمعهاي اطراف خاموش شده بودند آسمان لباس سياه خود را پوشيده بود.ستاره ها پر نورتر از هميشه بودند.دستهايش را به زانو گرفت تا بلند شود..يکدفعه احساس کرد کسي زير بغلش را گرفته و سعي دارد که دست ديگر مادر را روي شانه اش قرار دهد.شميم عطر و گلاب مي آمد....خانم خانم بلند شيد شب شده..خانم!!!. زن خم شد و نبض او را گرفت .ناگهان قطرات اشک بر گونه اش جاري شد ..بچه ها .اين خانم فوت شده است...يا زهرا(س)<br>

هيئت عزاداران 12امام
93/10/1
همسايه خورشيد
خدا عزت روز افزون بده بشما اخوي عزيز ....واقعا خوشحالم از داشتن رفيق كه لياقتش را ندارم بگم ..ولي عزيزي چون شما
محمد جواد س
سلام جناب پاكدل بنده مفتخرم به داشتن دوستاني چون شما .ممنون از دعاي خيرتون.
همسايه خورشيد
زنده باشي برادر ..ولي من بازهم ميگم ..هرگز اون دعا را براي شما نخواهم كرد ..گرچه مستجاب الدعوه نيستم ولي محاله اين دعا را بكنم عزيز برادر ..
همسايه خورشيد
جناب سلماني عزيز ..شديدا محتاج دعاي خير شما عزيز هستم ..
محمد جواد س
سلام جناب پاكدل ما خودمون محتاجتريم .اما اگه قابل باشيم چشم.
سرداب تنهائي
زيبا بود حاج آقا
* هاتف *
.يا زهرا(س)