شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ديروز عصر احساس درد شديدي در ناحيه چپ سينه ام کردم.بلافاصله به (ميراب) زنگ زدم.گفتم ميراب جان حلالمان کن! گفت: چيه(مهاجري).بلافاصله خودش را رساند.به 115 اعتماد نکرد و با ماشين (شاهتور) به سمت نزديکترين بيمارستان حرکت کرديم.آه چه درد شديدي داشتم .ميراب مرا در بغل خود گرفته بود و با گوشي خود ور ميرفت.اول فکر کردم اس ام اس بازي ميکند .اما پس از مدتي گفت: الو الو (نشريه) جان اعلاميه را چاپ کن....
1 .آره آره همون مسجد خوبه! راستي به حاج آقا (فياضي) هم براي مراسم کفن و دفن و سوم و ختم خبر بده! آه که اين دنيا به اندازه(پرکاهي ) هم ارزش ندارد .ناگهان به ياد گذشته افتادم خدايا چقدر گناه کردم..در راه( خاطرات مدرسه) به يادم آمد.من زير روکش صندلي معلممان سوزن ته گرد گذاشته بودم .پس از آن خاطرات(سربازي) پشت بدن فرمانده امان تير مشقي زدم و سه ماه اضافه خدمت!از ديدن(حفاظ) هاي
2 ديوار بيمارستان متوجه شدم که رسيديم.در حياط بيمارستان ديدم که (حسين عاشقترين و راشد جان) هم آمده اند و در دستشان کيسه پلاستيکي داشتن..فکر کنم پيراهن مشکيشان بود(بي کلاسها)..دي..مرا روي تختي روان روانه سي سي يو کردن.دعا ميکردم که (دکتر سخني) نباشد جونکه ايشان بيماران خود را سرپايي مداوا ميکنن.اما منکه نميتوانم سرپا بايستم تا مداوا شوم.(.دکتر ستوده آمد ).بلافاصله مشغول شد. دودست خود را
3 روي سينه من قرار داد و شروع کرد به تلمبه زدن.. طفلک خيلي عرق کرده بود..عرقش در دهانم چکيد ياد(بندر بانمک) افتادم .خدايا براي مردن زود است من حالا حالاها با اين دنيا کار دارم.چشمانم سياهي رفت و سينه ام سنگيني کرد.ناگهان (دکتر ستوده) گفت: خداي من مريض د ث شد زود دکتر سخني رو خبر کنيد..صداي دلنشين خواهري(البته دلنشين از جهت خواهري) .به گوشم رسيد که مرتب ميگفت: آقاي دکتر
4سخني به سي سي يو..آقاي دکتر .......بلافاصله دکتر سخني آمد. چه هندزفري بزرگ و قديمي هم داشت..با چراغ قوه درون چشمهايم را نگاه کرد و ناگهان گفت: شوک.. اول فکر کردم که دکتر درون چشمهاي من مواد مخدر يا قرص اکستازي ديده بعد پرستاري.و.سيله اي بدست دکتر داد که شبيه به اوتوهاي ذغالي قديمي بود.دکتر روي آنها پمادي ماليد و گفت:220..و آنها را بروي سينه چاک چاک ما قرار داد و دکمه را فشار داد.چشمتان
5 روز بد نبيند ياد زمان جاهليت و بيريک زدنمان افتاديم.ناگهان خودم را چسبيده به سقف اتاق ديديم .خودم خودم را ميديدم .و در جلوي من تونلي ايجاد شد از آنجا که دور اين تونل (هاله) اي از نور بود زياد نترسيدم.يه هو ديدم که همه مرا رها کردن و مشغول تماشتاي تلويزيون شدن .چه تلويزيون کوچکي هم داشتن گوشه(بالايي) تلويزيون دکتر اينها يک پنج برعکس بود که مرا ياد فيدهاي خانم (سحربانو) ميانداخت.آنتن تلويزيون دکتر
6د دکتر اينها خراب بود چونکه يک خط بريده بريده نشون ميداد و بعضي اوقات اين خط صاف ميشد و سوت ميکشيد.دکتر سخني دسپاچه شد و ايندفعه گفت 250..!! بابا دکتر کوتاه بيا ما طاقت 12 ولت(ژول) آدابتور رو هم نداريم.. ايندفعه دکتر دکمه را محکمتر فشار داد انگار چين خوردن پرده ننه جونم اينها شدم.. يه هو از سقف اومدم پايين و رفتم تو خودم.همه پريدن هوا و تشويق ميکردن انگار تيم مورد علاقه اشان گل زده
7 همه پريدن هوا و تشويق ميکردن انگار تيم مورد علاقه اشان گل زده بود.ولي چون به دکتر نبريک ميگفتن فکر کنم تيم تراختور گل زده بود .درسته دهتر؟اين دهتر با اون دکتر فرق دارها اشتباه نخونيد..
سلام بر جناب سلماني گرامي ...آقا فقط علي آقا دم دستتان بود ؟؟؟ ما بوق تراكتوريم قربات :-)))
يادش بخير اين فيد.... دياد گذشته افتادم جناب سلماني ...
پروانگي
سلام جناب سلماني :)
واقعا زيبا بود :) عاااااااااااااااالي :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
گزينه 5 و 6 يكي شدا !
سلام جناب ذکر و نام خدا.. ممنون از توجهتون پس شما بايد از دوستان قديمي باشي.:)
سلام جناب خلوتگه راز ممنون .خوشحالم که خوشحال شديد.:)
سلام خانم پروانگي
ممنون از توجهتون هر 5 تاتون.دي:)))
من يكيم :)))))))
جناب خلوت گه راز شما تاج سريد .اختيار داريد قربان:)
:))))))))))))) امان از دست شما
سرور پيام رسانيد جناب سلماني گرامي ..
پروانگي
جالب بود و در آخر دوستان انقدر جو گير شدن که کمپوت را به جاي توپ به سمت شما پرتاب کردند و دور سر شما(پروانه گي) ها چرخ زدند دييييييييي
سلام خانم ساقي.چرا ؟ ما يادي از گذشته و دوستان قديمي گرديم دوستاني که جايشان الان خاليه::)))))))))
شما لطف داريد جناب خلوت گه راز:)
خب اگه اينجورياس / شما به كما رفتيد و در عالم هپروت از دست (ساقي رضوان) كمپوت گرفتيد :دي
خانم پروانگي شما هم قوه تخيلتون خوب کار ميکنه ها ..دي فقط کمي قديمي هستيد الان کمپوت دمده شده و جاشو به راني داده..دي:)))))
خيلي جالب بود
و به خلوتگه راز پناه برديد .......
ممنونم شيرازي بزرگوار:)
پروانگي
ما به قديم ها پايبنديم :)) کمپوت کجا راني کجا!! ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا :))) مخصوصا اگه هلو باشه!
خانم ساقي هپروت کجاس؟ تا حالا نرفتم..دي
راشد جانهم که کلاس گذاشته لايک نميزنه فقط بازنشر و نظر ميده..دي
بح بح برادران خدايي هم افتخار دادن .ممنون از حضور همه دوستان:)
اون ذره بيني که دکتر سخني باهاش مردمک چشمتون رو ديد يادتون رفته!! :))
ممنون خانم تسنيم بالاخره يه روز خدا اين کار رو ميکنه:)
سلام ما مخلصيم آقاي سلماني
سلام از بنده شما سرور و بزرگواريد جناب گودرز پور..ممنون از حضورتون:)
چون زياد نميام پيام رسان تو جريان اينکه قبلا نوشته بودين نبودم وقتي داشتم ميخوندم البته قسمت اولو فکر کردم خداي نکرده................:( بعد که ديدم اسم برو بچه هاي پيام رسون اومد وسط ديگه.............!!!
ياد باد آنکه ز ما وقت سفر ياد نکرد ... نخيرم .. ياد کرد .. با جناب سلماني قرار ها داريم .. ريز نوشت .. حالا حالاها کار داريم با برادر بزرگترمان ..
سلام ميراب جان خوش اومدي..يکي از اهداف اين ياداوري آوردن (شما بخون کشوندن) شما بود..دي
به قول جناب ميراب گرامي .....ياد باد ....
بله شيرازي بزرگوار .بعضي از دوستان در جريان بودن.البته از کم سعادتي بنده هست که شما قبلا نخونديد اما الان خوشحال شدم که مورد توجهتون قرار گرفت:)
ممنون خانم تسنيم.:)
تشکر جناب خلوتگه راز:)
سلام پسرم جناب محمدجواد عزيز..اونجا از خدا چه خبر بود خدا رو هم ديدين؟
سلام سيد جان.استغفرالله:(
سلام اقاي سلماني . داستان جالبي بود مخصوصا اينكه بازيگرانش از گروه پارسي بلاگ بودند:)
عليکم السلام خانم پرورش ديني خوشحالم که مقبول افتاد..سلام به آقا سياوش برسونيد.
*مهاجر*
سلام ... عزيز دل نصف العمرمان كردي ..ولي خودمانيم..عجب شبي بود.....:))))
ممنون خانم راضيه ..بله متاسفانه استاد بزرگي جمع ما رو ترک کردن .ولي جاي خاليشون احساس ميشه:(
سلام محمد جاننننننننننننننننننننن..مگه اينکه ما اينجوري شما رو زيارت کنيم. جواب تلفن که نميديد..پيامرسان که نميايد..پس ما دل نداريم؟
جناب سليماني الان زنده ايد؟
سليماني نه ........ سلماني
سلام جناب سلماني ... من مطمئنم اسمم هست!!! ولي نميدونم چرا نميبينمش!!! :ديييييييييييييييي :))))))))))
ببخشيد نه اينکه مدام با حاج قاسم سليماني چت داريم. هي اشتباه مي نويسم. به هر حال هدف زنده بودن است.
zohoor-e-monji
سلام بر برادر سلماني بزرگوار.... خيلي جالب بود.... ولي خودمونيم پارتي بازي هم تا اين حد نديده بودم...
سلام.بسيار عاليست
*ياس*
باحال بود
سلام بر دوستاندبزرگوارام/گاهنامه / سعيد/ ظهور منجي/ بلاي آسموني/ قيدار / محدثه سادات / ممنون از حضورتون.جناب گاهنامه الان بله زنده ايم اما بعدش رو نميدونم..دي
سعيد جان اسمتون هست بيشتر دقت کنيد..دي
خانم آسموني همين الان که اينجاييم هم بلاي آسموني سرمون اومده..دي
ممنون جناب قيدار و خانم محدثه سادات.
اوه اوه... اي واي من...
http://www.hozoor1212.parsiblog.com/
با تشکر از جنابان يزداني هاي يک و دو ..و جناب خون شهدا.ممنون از توجهتون.
سكوت خيس
:)
سلام خيلي قشنگ بود جناب سلماني.از اين داستان هاتون خيلي خوشم مياد:))
سلام....من آخر به خاطر اين داستانهاي شما هم كه شده ميرم اسمم رو عوض ميكنم:دي.....ياد قبلا بخير:)
در صورت نياز به شراب بهشتي به صورت کاملا (ساقيانه ) در خدمتيم. با تخفيف ويژه نوروزي !
سلام عليكم...يادمه قبلا هم اين فيدرو خونده بودم وقبلا هم متذكر شدم كه تادم مرگ رفتيييييد و به عشق الهي نرسيديد؟؟؟:دي ... در هر صورت موفق باشيد بزرگوار.قلمتون استوار ان شالله...
جناب سلماني خدا نکنه اينجوري بريد،‌ ايشاالله شهيد بشيد. اونهم با خمپاره مستقيم که ديگه هيچ اميدي به احياي مجدد نباشه. :دي
سلام خانم سکوت خيس ممنون.
سلام خانم حامل نور .شما لطف داريد خوشحالم که مقبول افتاد:)
سلام خانم الهه بنده که در فيد(شب آرزوها ) نام شما رو هم آورده بودم:)))) گزينه تغيير اسم را از روي ميز برداريد بزرايد تو کشو..دي
سلام خانم موحد .ممنونم اما ما خلافمون انقدر هم سنگين نيست..دي..گفتيم مواد و اکستازي اما .شرب خمر ..؟واي و.ادي..دي
سلام .سرکار خانم عشق الهي .احسنت به اين حافظه شما و حافظه بنده .کاملا يادمه:)))
سلام جناب گاهنامه ممنون از دعاي خيرتون .اما خمپاره هم نشد يه تير کلاش هم قبوله..دي
سكوت خيس
سلام جناب سلماني...فيدتون جالب بود:)
سلامممممممم جناب دباغي نزاد..احوال شما .خيلي خوشحال شدم که دوباره تشريف آورديد:))))))))))
سلام ممنون خانم سکوت
خدمت از ماست .شما بزرگواريد .همينکه خودتون رو معرفي کرديد نشان دهنده خوبيتون هست.براتون آرزوي موفقيت دارم :)
ما بيشتر از هوارتا..دي
جناب سلماني آدرس فيد(شب آرزو ها)رو لطف ميكنيد؟پيداش نكردم!
سلام بر شما .انشاالله بزودي اين فيد(شب آرزوها) مجددا .زده ميشه ..منتظر بمانيد:)
سلام جناب سلماني.....پس از فيدهاي قبلنتون بوده:).....شايد هم خوندم يادم نمياد....پير شديم رفت ديگه:دي
*قاصدك*
سلام دستون درد نكنه حالا حسين شد بي كلاس! :دي
سلام خانم الهه ممون از توجهتون.:)
سلام خانم قاصدک .لطفا بهشون نگيدا ..دي ..حسين بي کلاسه که ما رو بعنوان دوست انتخاب کرده ديگه..اگه کلاس داشت که الان با جناب احمدي نژاد و ..... دوست بود..دي
☆نرگس☆
سلام جناب سلماني خيلي بامزه بود:))))) ايشاالله هميشه سلامت باشيد و پاتون به بيمارستان باز نشه:)
عليکم السلام خانم نرگس ممنون از دعاي خيرتون و خوشحالم که مقبول افتاد.
سلام اقاي محمد جواد الان که خدا را شکر حالتون خوبه ؟موقع شوک حالتون خوب نبود که منو در کنار استاد عزيزم دکتر سخني نديديد :دي
سلام سرکار خانم دکتر سارا..ممنون از توجهتون. چرا بنده اون موقع که روحم جدا شده بود و به سقف چسبيده بودم .شاهد نگراني همه بزرگواران بودم..دي
جناب صياد:))))))
هيبعععععععععع يادش بخير .
*سلام..ماشالا به اين قدرت نگارش*
عليکم السلام :) ممنون
سلام؛*احسنتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* برشما
سلام سيد جان ممنون از شما :)
احسنت به اين قلم :))
سلام عليرضا خان ممنون .:)
خودتون رو به مسئولان يک مجله طنز نشون بدين لطفن! :)))))))
سلام . براي صفحه نيازمنديهاش؟:)))))
نه به سرمقاله! :))
والا ما ته ملاقه هم نيستيم :)
اختيار داريد... اتفاقن به نظر من تو عرصه طنز تواناتر هستيد :دي
:))))) ممنون بازم از ملاقه بهتره :)))
:دي
عجب :) دبير برگزيننده راشد خدايي !!!!!
باربد
پس اسم من کوووووووووووووووووووووو
فوق العاده بود مرسي واقعا
سلام بر شما خانم سيما مگه شما اين فيدو نديده بوديد؟
يادش بخير اون موقع من حسين عاشق ترين بودم
سلام الانم عاشقتريني اما عاشق کي ؟ نميدونم :)
سلام بر محمد جواد دل :))
خيلي وقت بود اينو نشنيده بودم ؟ دل :)))) بقول الياس جان پاکدل . اييييييييي جانمممممممممممم
اييييييييي جانمممممممممممم - محمد جواد.س
عزرايئل با کساني که از دستش روزي بنحوي در رفته اند يک برنامه خاصي داره.... بنابراين خيلي بايد مواظب باشيد: دي
:)) هه هه هه جناب سلماني رو اگه ديده بوديد اينجوري نمي گفتيد :))))
جناب سعيدي راس ميگن حسين جان عاشقترين . :)) هه هه هه جناب سلماني رو اگه ديده بوديد اينجوري نمي گفتيد :)))) - حسين كارگر ... ما خود عزرائيليم ..دييييييي
انشالله اين شتريه که خود بخود مياد . ناخواسته وبدون دعوت: دي
فعلا که اين شتره لنگه:)
شتر ي که من ميشناسم... لنگ نميشه.. روزي هم بانگ براارند که خواجـــــــــــــــــــه ....: دي
:))))
:)))
معلوم نيست هااااااا.. السابقون اگر بوديد بساط سور وسات را اماده کنيد تا ما هم برسيم.. اگر ما هم رفتيم... همه چي رو را اماده مي کنيم... قليون هم بياريد»:دي....... دي
:)))))))))))))) دوسيب نعنا باشه؟
نه.... پرتقالي.. اي..بابا.. !!! اي بابا اصلا نمي خواد با خودم ميارم.. يه جاي توي کفن ميگم بذارن... نکير ومنکر اشنايند.. """قانون شکني تا انجا هم دنبالمون است"""": دي
يا دوسيب نعنا يا همون سيگار.دي
کککک....دي.....ما هنوز چشمش براهيم هاااا استاد.... . عيد را تشريف بياريد ميزبانان بدي نيستيم... هاااا
بزرگواريد اگه توفيق شد خدمت ميرسيم ممنون از شما مهمان نوازي شما بزرگواران سالهاست که ثابت شده
: دي... شبتان خوش
هما بانو
سلام ، عجب داستاني !، سرم گيج رفت ........... نه به خاطر داستانتوت .. قصتون دلنشين و خواندني بود ..نظرها خيلي زياد بودند ، تو نصفش کم اوردم ، يعني سرم گيج رفت ، نزديک بود حال شما رو تجربه کنم ، البته خدا نکنه ، شما توي روياتون دکتر پارتي داشتين اما ما ............ ، راستي راستي روحتون رو هم ديدي؟ واقعا مثل خودتون بود؟:D اما در کل خيال پرداريتون حرف نداشت ، :)
هرچي خوندنم متوجه نشدم
رهاشده!
ولي داستان شما به اسم مننميخوره چون شما رها نشديد و در بدن خود دوباره زنداني شديد شايد قلبتون رها شده باشه
سلام بر بزرگواران بانوي دشت بهشت و بهانه هاي دل و رها شده ممنون از حضورتون . اين حالات به نوعي هر کدام تجربه شده اما نه بدين شکل و اينگونه بلکه نوع ديگر و جاي ديگر و بنده سعي کردم از قرار دادن اين رويدادها و جمع پارسي بلاگيها کنار هم داستاني رويايي ( خيال پردازانه) بنويسم .ممنون
هما بانو
خداييش هم خيال پرداريتون بي نظير بود ، يعني عالي بود
ممنون از توجهتون موفق باشيد و منصور .
هما بانو
خواهش مي کنم
چه ماجرايي :-)
عجب
:)
خيلي خيلي جالب انگيز بود... من چرا اين فيدو نديده بودم:)
http://puke.parsiblog.com/Posts/66/
:)
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top