سلام عليکم
اينکه فرموديد که برخي از دوستان گفته اند که چرا همش از غمهاي جبهه مي نويسيد، از شاديهايش هم بنويسيد، به نظر من بايد مفهوم « غم » تحليل شود. ما دو نوع غم داريم: يک نوع آن - که بد است - غمي است که روح انسان را مي فرسايد و انسان را بي تحرک و نااميد مي کند. اين « غم مادي » است. اما غم معنوي، انسان را سبک مي سازد و به پرواز در مي آورد و مانند آبي است که گرد و غباري را که در گذر زمان روي قلب انسان نشسته است، مي شويد و به قلب انسان نشاط مي دهد. نمونه اش مجالس روضه و عزاداري اهل بيت (ع). اگر خوب دقت کنيم مي بينيم گرچه در اين مراسمها سحن از مصائب گفته مي شود و همه گريه مي کنند، اما موقع خروج از مجلس، انسان احساس سبکي و نشاط خاصي دارد. پس « غم خوب» و « غم بد» داريم و هر غمي بد نيست تا اينکه برخي دوستان بگويند چرا همه اش اينهاست.