سلام جناب سلماني:)))
خيلي جالب بود:دي.

جناب سلماني داشتيم؟باچه جديتي داستان رو دنبال کردم...يهو...:دي

سلام ...والا نميدونم چي بگم ...خدا خيلي دوستون داره که هر دو اسارت نصيبتون کرده ...جالبه حرفاي که ميخوايد بزنيد با طنز ميگيد ..روش جالي هست :) موفق باشيد.

لعنت بهشون!
باسلام!
وبلاگ غزه درفلسطين به روز است!
لطفا لينک بفرماييد!

:دي عجبا...

اما پشت هر شوخي يه جدي هستاااااا:دي

اين اسارت کجا و اون کجا...اين شيرينه سعادتيه نصيبتون شده دلتونم بخواد!:دي

راستي سلام:))

سلام . من زياد وقت نميكنم تو وبلاگ دوستان سري بزنم . اما مطالب شما باعث شده تا به حال دو و سه باري گول بخورم . و بيام سراغ نوشته هاي شما . نكنيد اين كارهارو . بزرگوار . خدا...
انشاالله هميشه موفق و سلامت باشيد . بسيار عالي و مهيج بود . به اميد آنكه همسر گرامي شما هم سري به اين وب شما بزنند .
يا علي

سلام
شما هم زدي تو کار سر کار گذاشتن ما!!!
ولي جالب بود :)
موفق باشيد :)

سلام

يادت باشه اين ايم رو به دوران اسارتت اضافه کني که از مزاياي بيشتري برخوردار بشي:)

خوشمان آمد

بوي سيب

سلام. خسته نباشيد
چه جالبناك بود:)
خدا كنه نخونند همسر گرامتون:)

سلام و درود
اگه اون حکم اعدامي که ديشب برايت صادر ميشد الان سر کارمون نميگذاشتيد:)
ولي حرف دل ما را زديد:) ما که توفيق ديدن غول بعثي نداشتيم...ولي با توصيفتان ملتفت شديم که................. آره ديگه نگم که ميترسم
حيف شماست، يکي از اون غول ها بايد نصيبتون بشه و شربت شهادت رو نوش جانتون کند:)

سلام ...
اين دفعه چندمه که ما رو ميذاريد سرکار؟ دي:
تازه يه تفاوت خاص هم داره .. اونجا شمارو اسير کردن ... اينجا شما خواستيد که اسير باشيد دي:
(همچنان در حال خنده) دي:
در پناه حق.

حاجي همونجا بود كه من به دادت رسيدم و جفت پا رفتم تو شكم اون غول بعثي و باعث نجات جان شما شدم تا الان بتونيد بريد شير بخريد :-))))

سلام ...امان از دست شما پيرمردااااااااااااااااااااااااااا ..نميدونم چي شده رفتين تو خط سرکار گذاشتن بچه هاي پارسي بلاگ ...دعا کنيد شماره حاجيه خانم و گير نيارم واي بحالتون ميشه اساسييييييييييييييييييي ...دييييييييييييييييييييييي

سلام چن وقته چه تخيلتون سرکار مي ذاره مارو
خِواتام تچي بتيَ (محلي گفتم شما نشنيده بگيرين)