سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

تازه از امریکا اومده بود....

  بتازگی مدرک فوق تخصص و جراحی رو از امریکا گرفته بود و سال 1363 بود که به ایران برگشته بود. برای ایجاد مطب باید مدتی طرح میگزروند .افکار انقلابی نداشت.زیاد از جبهه و جنگ راضی نبود .میگفت ابن جنگ هم مثل بقیه جنگها سر قدرت و خاکه ..هرچی اطرافیان میگفتن فرق داره به گوشش بدهکار نبود..یه روز دیدمش اصلا این دکتر اون دکتر نبود .بد جوری متحول شده بود .پرسیدم دکتر جان چیه ریش گذاشتی ..با شرمی مخصوص گفت..امسال از شانس خوب من روز اول عیدی و سال تحویل کشیک بودم .که جوونی 17/ 18 ساله رو آوردن برای عمل .ترکش توپ به پهلوش خورده بود و داغونش کرده بود .بعد عمل رفتم سراغش دستورات لازم رو بدم .بهش گفتم جوون مواظب این تک کلیه خودت باش... رعایت کن. البته خیلیها با یک کلیه تا آخر عمر زندگی کردن زیاد نگران نباش...دیدم داره یه چیزایی زیر لب میگه .گوشمو بردم جلوتر .میگفت خدایا شکرت .و همینطور شکر و سپاس خداوند رو میگفت .منم عصبانی شدم گفتم بچه جون میگم کلیه تودرآوردم داغون شده بود تو خدا رو شکر میکنی؟..با یه تبسم ملیح و دلنشین گفت آخه دکتر دارم خدا رو شکر میکنم که به بنده هاش دوتا کلیه داده و با یکیش هم میشه زندگی کرد..اگه خداوند یه کلیه میداد باید چه کار میکردیم.... خدایا من ادعام میشد تحصیل کرده هستم درس خوندم و تخصص گرفتم اما تا بحال به این فکر نکرده بودم .با اون بسیجی طرح دوستی ریختم و الان هرچی دارم از اونه .دعا بفرمایید ما رو.