سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

به فرمانده ات بگو به فرمانده اش بگوید....

همرا با شهید عباس بابایی(معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی ارتش)با یک وانت تویوتا به قرارگاه نیروی زمینی در غرب کشورمی رفتیم.به نزدیکیهای قرار گاه که رسیدیم در پیچ و خم کوهها و در هر قدم دژبانی ایستاده بود.شهید بابایی به من گفت :ببین این دژبانها برای چه اینجا ایستاده اند.من نزدیک یکی از آنها شیشه را پایین کشیدم و پرسیدم

.برای چه اینجا ایستاده اید؟


دژبان گفت :گفته اند که تیمساری به نام بابایی می آید .دو ساعت است که ایستاده ایم اما نیامده.

شهید بابایی ناراحت شد و گفت:برادر فرمانده ات گفته اینجا بایستید؟

.دژبان گفت آره دیگه تو این هوا کلی ما رو علاف کرده اند.ضد انقلاب هم که اگه وقت گیر بیاره اینجا سر ما رو میبره... 

شهید بابایی گفت برادر از قول من به فرمانده ات بگو به فرمانده اش بگوید بابایی آمد خجالت کشید و رفت.

.سپس رو به من کرد و در حالی که عصبانی بنظر میرسید گفت..دور بزن برگردیم.