سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

از تو می نویسم.............

 از تو می نویسم .

می نویسم بر روی گلبرگهای گل شقایق ..

تمام لحظات آن سالها را بیاد می آورم

می نویسم از رفتنت.

رفتنی که همانند پرواز پرندگان عاشق بود ..

در زیر غرش گلوله های توپ و تانک رفتنت چه زیبا بود 

 جان دادنت چه غریبانه بود ...

شمیم گلهای بهشتی را بیاد می آورم ..

همه جا پر شده بود از گلهای یاس ...

انگار که بیدار شدی .

می نویسم از جدایی 

از جان دادن تو و جانگداختن خویش ..

می نویسم ..

گر چه خورشید آن زمان دیگر طلوع نمی کند اما در کور سوی غروب زندگیم می نویسم .

برای ان سالهای عاشقی ..

آن سالهای مهربانی ..

بروی فلبم از آخرین لحظات رفتنت می نویسم 

تو رفتی و سالهاست که اشکهای غمناک من به دریای پر تلاطم دنیا می ریزد ..

وقتی رفتی آسمان لبریز شد از گلهای شقایق 


و زمین از رفتنت بارها و بارها زانوی غم به بغل گرفت ..

می نویسم از دل

از دل پر خون 

 می نویسم تا مبادا فراموش کنم بی سرو سامانی خویش را ..

می نوسم تا دل از یاد نبرد ان صداقتها را ...

آن عهد و پیمان را

باید قلم را ببوسم که مونس تنهایی من است

مونس دردهای نهفته در قلب تاریک و حسرت کشیده من است .