سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

خبر مخابره شد...

زمان .زمان عاشقی .

شعر ،شعر عشق.

قبیله ، قبیله جنون.

مقصد، جزیره مجنون.

شب و سکوت و صدای گلوله.

لحظه، لحظه پرواز.

و اما مادر کاسه آب بدست.

شانه هایش لرزان.

پاهایش استوار و دلش قرص .

شب و گلو و گلوله.

سفر، سفر عشق و آتش و خون.

خبر مخابره شد.

پر زد به سمت معشوق.

سنگر گریه کرد.

کاسه از دست مادر افتاد.

غنچه یاس پرپر شد .

مادر به زمین نشست.

ابرها هم با مادر گریه می کنند.