سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

باز هم سکوت...

    نظر

باز هم سکوت ،

سکوت ،

و سکوت...

میلغزد از لبان خسته ام سکوت...

لبانی که تندیش سکوت و حسرتی همیشگی اند...

و زمان ،درناکترین واژه برای لبان غمزده..

گویای خاموش رویاهای بی تحقق...

اینک با لبانی بسته و در سکوت میخوانم بی آنکه کسی بشنود...

رهایم کنید .

رهایم کنید ای آرزوهای دست نیافتنی رهایم کنید....

رهایم کنید که پنجره دلم یارای مقابله با پرتو دست نیافتی را ندارد....

در شبی تیره ،

فانوس بدست 

 به امید فردایی روشن ...

در فراسوی آرزوها ...تسلیم شدم ....

تسلیم حقیقت..

کوله بارم زخمی ست ...

 و فانوسم کورسوی دور دستها...

در فصلی که خزان خاطراتم نام گرفت....

بروید ای خاطرات ...

بروید...

قرار بعدیمان ، آخرین لحد ..