سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

غصه نخور مادر...

سلام مادرم .

اگر عزیزت رفت خاطراتش هنوز هست ...

وقتی بیاد او و با او هستی میدانم که قطرات اشک گوشه چشمانت را نمناک میکند.

در خوابهایت دستان او را میگیبری و می بری به باغ آرزو ها..

باغی پر از شکوفه های بهاری که جویبار آن عاشقانه بر گونه هایت بوسه میزند ...

اگر گوشه دلت نوشتی که آرام و آسوده ای ...

اگر کنج تنهاییت نوشتی که شوق دیدار داری..

مادرم آرام و آسوده باش با هم اشک می ریزیم ..

صبحگاهان وقتی پنجره را باز میکنی . گنجشکها برایت آواز میخوانند

 آنها میدانند که کی و کجا باید بیایند .

نه بخاطر دانه هایی که برایشان می ریزی ..

آن پرندگان به دل شکسته تو پناه می آورند ..

دلهای شکسته بهترین و امنترین ماوای آنهاست ..

غصه نخور مادر

.یک روز هم پرنده تو باز میگردد..

و لب پنجره انتظار مینشید و برایت آواز سر میدهد..

مادرم .

پنجره را نبند شاید پرستوی شکسته بالت زیر باران بیاید ..

شاید آنجایی که تو نگاه میکنی جای نشستن پرستویت باشد .

مادرم تا بازگشت مرغان مهاجر و خونین بال به همین قاب عکس قانع باش ..